نویسنده: آر. ای. ویلفورد
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی


 

 Interest Group

گروه هم سود سازمانی خصوصی است که در پی انباشتن ارزش‎ها و ارجحیت‎های اعضای خود است و با ابراز و بیان آن‎ها می‎کوشد هم بر افکار عمومی و هم بر خط مشی حکومت تأثیر بگذارد.
اصطلاح کلی گروه همسود دربرگیرنده‎ی سازمان‌هایی است که کارکرد اصلی آن‎ها نمایندگی منافع اقتصادی اعضای‌شان (مثل انجمن کارفرمایان) است و همچنین سازمان‎هایی که درصدد تقویت نهضت یا حرکت خاصی هستند که منعکس کننده‌ی نگرش‎های مشترک اعضای آن‌هاست. با این که گروه‌های هم سود اقتصادی معمولاً مدافع منافع یک بخش و حتی خودخواهانه به شمار می‎آیند، گروه‎های مترقی بدون استثناء گروه‎هایی تصویر می‎شوند که حمایت غیرخودخواهانه از نهضتی می‎کنند که در پی منافع همگان است (مثل گروه‎های محیط زیستی). این مقوله بندی گروه‎های همسود به دو نوع مذکور، بیش‎تر در نوشته‌های دانشگاهی به چشم می‎خورد.
گروه‎های هم سود با احزاب سیاسی تفاوت دارند، چون می‌کوشند بر حکومت تأثیر بگذارند نه اینکه حکومت تشکیل دهند، ولی گاهی به صورت پیشکسوت احزاب سیاسی نیز عمل می‎کنند (حزب کارگر بریتانیا از جنبش اتحادیه‌های کارگری ریشه گرفت). علاوه بر این تمایز میان گروه‎های هم‌سود اقتصادی و گروه‌های حامی نهضت‌ها، همیشه تمایز شسته‌رفته‎ای نیست، و فقط یکی از دلایل این امر این است که گروه‎های هم سود اقتصادی با نهضت‎هایی مرتبط می‎شوند که بسیار وسیع‎تر از منافع خاصی اعضای آن‌هاست.
در قرن بیستم، توجه به گروه‎های هم سود به مثابه حوزه‎ای مطالعاتی عمدتاً در ایالات متحده نضج گرفت. این مطالعات در سنت مطالعه‎ی نظام سیاسی امریکا ریشه داشت که بر اساس آن‎ها کثرت بیش از حد گروه‎های سیاسی گواه توان و نیروی مردم امریکا و سرزندگی دموکراسی در این کشور دانسته می‎شد.
در ایالات متحده (Truman, 1951; Latham, 1952)، و قدری دیرتر در بریتانیا (MacKenzie, 1955; Beer, 1956; Finer, 1958) و اروپای غربی (Lapalombara, 1964) رهیافت مبتنی بر گروه با تبعیت از بنتلی (1908 ,Bentley) پذیرفته شد. بنتلی مطالعه‎ی گروه‌ها و تعامل‎های آن‎ها را با حکومت کلید درک فرایند سیاسی کلی‎تر می‎دانست.
رواج مطالعات گروه‎ها دانش پژوهان را از یک‌جانبه‌نگری به قوانین و نهادهای سیاسی خلاص می‎کرد، ولی از طرف بعضی به دلیل نادیده گرفتن یا کژفهمی انگیزه‌های افراد (1965 ,Olson) و کم بهادادن به نقش نهادهای سیاسی سنتی‎تر ( Crick, 1959) مورد انتقاد بوده است. بعضی هم (Bachrach and Baratz, 1962; Lukes, 1974) به مخالفت با کسانی همچون دال (1961 ,Dahl) برخاستند که حضور گسترده‎ی گروههای هم‌سود را که صریحاً برای اثرگذاری بر خط‌مشی حکومت با هم رقابت داشتند، گواه انتشار و اشاعه‎ی قدرت می‎دانست. آن‎ها در مخالفت با این تحلیل کثرت گرایانه مدعی بودند که قدرت در دست گروه‎های نسبتاً معدودی متمرکز است که به دلیل نقش اقتصادی استراتژیک خود با حکومت سر و کار پیدا می‌کنند (Mills, 1956; Lindblom, 1977). شدت گرفتن دوباره‎ی بحث و جدل‌های فکری درباره‎ی مفهوم قدرت نتیجه‎ی مستقیم مطالعه‎ی گروه‌های هم سود است.
آثار و نوشته‎های مربوط به گروه‎های هم‌سود، خصوصاً در زمینه‌ی سیاستگذاری (Kimber and Richardson, 1974; Wilson, 1981; Marsh, 1983) به دانش کامل‌تری درباره‎ی پویش‎ها و محتوای کنش‎های حکومت انجامیده است. علاوه بر این، مطالعه‎ی گروه‌های هم‌سود، ضرورت وجود نهادهایی را که بین شهروندان و حکومت واسطه می‎شوند زیر سؤال برده و فرصت و انگیزه‎ای برای نمایندگی سیاسی و مشارکت افرادی فراهم ساخته است که به احزاب سیاسی اتکاء ندارند. بنا به همه‎ی دلایل فوق، و نیز به واسطه‌ی این پرسش که آیا گروه‎های هم‌سود موجب تقویت حکومت دموکراتیک می‎شوند یا موجب تباهی آن، اکنون گروه‎های هم‌سود یکی از عناصر تفکیک ناپذیر تحلیل نظام‎های سیاسی شده‎اند.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول